نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
        

شاید دیگر زندگی برایت معنایی ندارد و مثل گذشته ها زندگیت

شیرین نیست.
 

 مثل آن روزهایی که ساعت ها به تماشای ابرها می نشستی

و به دنبال شکل های متفاوت بودی، یا به جستجوی سیاره ها

و سفینه ها در شب به آسمان خیره می شدی و یا ساعت ها

نظاره گر پرنده ها و حیوانات بودی بی آنکه خستگی بر تو غلبه

کند.
 

 شاید در آن دوران کمتر بی حوصله می شدیم و لذت بیشتری

 از زندگی می بردیم.
 

 هرچه بزرگتر می شویم نسبت به اطرافمان بی توجه تر

می شویم و کمتر چیزی پیدا می شود تا توجه مان را به

 خود جلب کند.
 

 ولی برای بازیافتن شور زندگی، لازم نیست کودک باشیم و به

دوران کودکی بازگردیم، به آنچه نیاز داریم زنده نگه داشتن آن در

 وجودمان است; همان احساسی که ساعت ها لبخند را بر لبانمان

 جاری می ساخت و به زندگیمان هیجان می بخشید.

 این احساس، در وجود همه ما هست، اما شاید لایه ای از

حزن آن را فرا گرفته است!





:: بازدید از این مطلب : 429
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست